زندگانی یک دانشجوی پزشکی

زندگی با تمام سختی هایش باز هم می ارزد ...

زندگانی یک دانشجوی پزشکی

زندگی با تمام سختی هایش باز هم می ارزد ...

دوست دارم برای انجام کارهایم یک مرجع داشته باشم
مرجعی که چند سال بعد به نوشته های امروزم رجوع کنم
تا خودم را بشناسم ، تا تغییرات زندگی ام را بشناسم تا....

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

پربیننده ترین مطالب

یک چیز خوب در مورد موسیقی این است که
وقتی تو را در بر می گیرد،
هیچ رنجی حس نمی کنی...

باب مارلی

 

​​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۰۰

کنکور این واژه سرنوشت ساز یا یک بخش کوچک از زندگی؟

آیا واقعا این همه دلهره لازم است؟

و کلی سوال در این مورد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۰۰

این روزها را با درس خواندن و گوش دادن به موسیقی های مورد علاقه ام و دیدن تلویزیون دارم سپری می کنم...

بازم یکنواختی...

بازم تک برنامه بودن...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۰۰

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ‌گفت‌.

هوا دلگیر، درها بسته‌، سرها در گریبان‌، دستها پنهان‌،

نفسها ابر، دل ها خسته و غمگین‌،

درختان اسکلت های بلورآجین‌،

زمین دلمرده‌، سقف‌ِ آسمان کوتاه‌،

غبارآلوده مهر و ماه‌،

زمستان است‌.

 

مهدی اخوان ثالث

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۰۰
جایی که کلمات ناکام بمانند
موسیقی سخن می گوید.

هانس کریستین اندرسن


امیدوارم از این اثر موریکونه لذت ببرید...

 

 

دریافت 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۵۲

بی آنکه بفهمی می گذرد و تمام...

با خود می گویم:

یکسال دیگر هم از چند سالی که زنده ای هم گذشت...

چه کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟

این همون چیزی بود که می خواستی؟

 

پارسال برایم این موقع عجیب با استرس همراه بود، می ترسیدم که سال بعد این موقع من کجا هستم؟ چه می کنم؟ آیا به هدفم رسیده ام؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۰۰


چه درد آلود و وحشتناک
نمی گردد زبانم که بگویم ماجرا چون بود
دریغا درد ،
هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود … چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی آواز ما را باز
درین محرومی و عریانی پاییز ،
بدین سان ناگهان خاموش و خالی کرد
از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟ چه وحشتناک !
نمی آید مرا باور
و من با این شبخون های بی شرمانه و شومی که دارد مرگ
بدم می آید از این زندگی دیگر ندانستم ، نمی دانم چه حالی بود؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۰۰

سر کلاس علوم تشریح ، آناتومی اندام تحتانی (lower limb) استادی که فقط و فقط از روی اسلاید ها اسم میخواند...

فکر کنم دقیقه ای ده تا اصطلاح جدید می گفتindecision

کلاً نه تنها من بلکه بچه های کلاس هم از یک جایی به بعد ذهنشان قفلی میزنه...surprise

بیچاره بچه های جزوه نویسfrown

این چند روز فرصت خوبیه که نسبت به این درس نگاهم را تغییر بدهم اگر اوضاع تغییر پیدا کرد و نظرم عوض شد بازم می نویسم در موردش...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۰۰

چند روزی است که ویروس کرونا آن قدر شیوع پیدا کرده که حتی کار به تعطیلی دانشگاه ها رسید...

بعد چند هفته به شهرم بازگشتم با کوله باری از تجارب و با بدنی خسته و داغون...frown

اما خب سختی این رشته اینجا مشخص میشه ، همین الان عده ای از پرستاران و کارورزان و رزیدنت ها دارند شبانه روزی زحمت می کشند حتی با وجود اینکه شاید خودشان هم مبتلا بشوند...sad

این اول کاری این را نشونم داد که پزشکی یعنی باشی در صحنه با کلی سختی هایش نه مثل عده ای کبک که سر در زیر برف می کنند و شده اند پزشکان آمارگو...frown

 

خسته نباشید...

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰

بعد مدت ها سرحال بودم هرچند پنج ساعت فقط خوابیده بودم...

به عادت هر روز چایی بیسکویت می خوریم laughو با رفیقم راهی دانشکده میشم...

ردیف دوم می نشینم ( ردیف ...خونا*) ، استاد وقتی آمد از چهره اش و استایلش میشد فهمید خیلی جنتلمن هستش...heart

حس خوبی داشتم سر کلاس از مطالب گفته شده لذت می بردم smiley

دلم میخواد این حال خوبم برای باقی درس ها هم باشه مثلا آناتومی...

به قول دوستم فیزیولوژی یعنی زنده بودن اما آناتومی یه کم خشکه چون بیشتر از فهم باید حفظ کنی...frown

هنوز تعریف خاصی از درس ها ندارم اما دلم میخواد تو این برهه زمانی از درس ها عقب نیفتم...yes

 

*پی نوشت: جا نبود مجبور شدم ردیف دو بشینم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۴۶