واقعیت تلخ
تا دیروز فکر می کردم برف برای همه شادی آوره...
هه نبود...
امروز درد راننده کامیونی را فهمیدم که برای یک لقمه نون حلال ، توی این هوای برفی با جاده های سُر به دلیل مسائلی که خواهم گفت ؛موند تو جاده ، توی این هوای سرد ...
امروز وقتی مجبور شدم برای ماشینی که تو برف گیر کرده بود چند کیلومتر سربالایی با اون شدت بارش راه بروم ، از اینکه منم مثل بچه ها با دیدنش بالا پایین بپرم ، پوزخندی تلخ زدم به کلی خاطرات گذشته ام ...
اشتباه نکنید مشکل از ماست که بر ماست ، خدا رحمتش رو داره میریزه روی سر عده ای که بی تدبیری را با چاشنی امیدواری طعم می دهند...
واقعا با تمام وجودم گوشه ای از درد یک سیل زده را فهمیدم ، خدا صبرشان بدهد و تاسف برای کسانی که به اشتباه به دهان خودی می زنند...
این شب تلخ تا ابد در خاطرم می ماند ، این هم گوشه ای از سختی های زندگی است ... واقعیت تلخ بود ...
امشب مرا از تمامی درد ها بس است...