آناتومی1
جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۰۰ ب.ظ
سلام مجدد...
گفتم از مهمترین درسمون بنویسم ، اونم چه درسی!!!
همیشه از استاد یک تصور خاصی داشتم؛ هیولایی با دو دست و دوپا و به شدت منضبط
استاد با بیست دقیقه تاخیر آمد ، منم دیدم تا استاد نیست سلفی بگیرم که از شانس بد ما سر رسید...
استادمون خانم بود و بر خلاف انتظار خیلی صمیمی با ما ترمکی ( یه اصطلاح که همه دانشجوها تجربه اش می کنند.) رفتار کرد...
اوایل توضیحاتشون ، درس شیرین بود و همزمان نت بر می داشتم تا جایی که دیدم چقدر اصطلاح داریم و همان جا بود که قلم را انداخته و به فکر فرو رفتم:
وای خدا اینا را باید بخونیم؟
اصلا خوندنیه؟
از کجا بخونم اصلا من که هیچی ننوشتم!
وقت ناهار کیه؟
آخ جون آخر هفته است بر می گردم خدا بزرگه بیخیالش...
خلاصه که از چهارشنبه تا حالا هیچی نخواندم و تو شوکم...
۹۸/۱۱/۱۸